جدول جو
جدول جو

معنی علی آبادک - جستجوی لغت در جدول جو

علی آبادک
(عَ دَ کِ وَ سَ)
دهی است از دهستان کنار شهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری بردسکن و درسر راه مالرو عمومی بردسکن به زردک. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل، و 196 تن سکنه. آب آن ازقنات تأمین میشود. محصول آن غلات، زیره، پنبه، منداب و میوه های باغ است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
محمد بن عثمان بن محمد علیابادی سمرقندی، ملقّب به حسام الدین. وی در سال 628 هجری قمری در قید حیات بوده است. او راست: 1- فوائد فی الفقه. 2- کامل الفتاوی. 3- مطلع المعانی و منبع المبانی، در تفسیر قرآن. (از معجم المؤلفین ج 10 ص 286 از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1297 و سایر صفحات و هدیهالعارفین بغدادی ج 2 ص 112)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است کوچک از دهستان قهاب رستاق بخش صیدآباد شهرستان دامغان واقع در 4 هزارگزی خاور صیدآباد و 3 هزارگزی ایستگاه سرخ ده. دارای 10 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان دشمنزیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 52 هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و مالاریایی، و 284 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و برنج و حبوبات است. اهالی به زراعت و گلیم بافی اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده دارای دبستان و معدن سنگ گچ است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و نیز رجوع به فارسنامۀ ناصری ص 304، بلوکات فارس، بلوک ممسنی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مُ رَ)
ابن سلیمان بن ابراهیم روجی مصری. وی در سال 1239 هجری قمری در قریۀ برنبال جدید از شهرستان دقهلیۀ مصر متولد شد و تحصیلات خود را در مدرسه أبی زعبل و مدرسه مهندسخانه در بولاق به پایان رسانید. سپس به پاریس رفت و پس از به دست آوردن گواهینامۀ مدرسه ’متز’ به مصر بازگشت و وارد خدمت ارتش شد و تا درجۀ امیرألای (کلنل، سرهنگ) ترقی کرد. و به ترتیب این وظایف را به عهده گرفت: عضو کمیسیون امتحان مهندسان روستاها و معلمان مدارس. ناظر و ناظم مدارس دولتی. مدیر خط راه آهن. مدیر دیوان مدارس. مدیر ادارۀ اشغال عامه. ناظر اوقاف عامه. وی با هیئت مصری در جنگ عثمانی و روسیه نیز شرکت داشت و کارهای عام المنفعۀ بسیاری از قبیل تأسیس مدارس و کتاب خانه مصر و مدرسه دارالعلوم انجام داده است. و نیز در راه آبیاری و امور وابسته بدان چون ساختن سدها و ترعه هاو جز اینها کوششهای بسیار و بسزائی کرد. و سرانجام بسال 1311 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: 1- تذکرهالمهندسین و تبصرهالراغبین. 2- حقائق الاخبار فی أوصاف البحار. 3- الخطط التوفیقیه الجدیده لمصر القاهره و مدنها و بلادها القدیمه و الشهیره. 4- طریق الهجاء و التمرین علی القراءه و الکتابه. 5- المیزان فی الاقیسه و المکاییل و الاوزان. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَبْ با)
ابن محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن عباد عبادی هروی شافعی. مکنی به ابوالحسن. فقیه متوفی در سال 495 هجری قمری او راست: کتاب الرقم فی الفقه الهروی. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 299 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 694)
لغت نامه دهخدا
(عُلْ)
قریه ای است واقع در ده فرسخی میانۀ جنوب و مشرق آباده. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 13هزارگزی شمال مهاباد. در مسیر شوسۀ مهاباد به ارومیه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 217 تن است. آب از رود خانه مهاباد و محصول آن غلات، توتون، چغندر، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه شوسۀ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
دهی است از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 29 هزارگزی باختر نورآباد و 19 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه. در دامنۀ کوه واقع شده. ناحیه ایست سردسیر و مالاریایی، دارای 600 تن سکنه. آب آن از چشمۀ بازگیر تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات وپشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان، سیاه چادر و قالی بافی است. دارای راه مالرو بوده و ساکنین آن از طایفۀ باولی هستند که در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان چالان چولان بخش حومه شهرستان بروجرد. واقع در 27 هزارگزی جنوب بروجرد و کنار راه شوسۀبروجرد به دورود، با 176 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و سردسیری است. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات و لبنیات و پشم. شغل مردم آن زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران واقع در 16 هزارگزی شمال باختری ورامین و 9 هزارگزی باختر راه شوسۀ ورامین. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل، و 80 تن سکنه. آب آن ازقنات تأمین میشود. محصول آن صیفی و چغندرقند است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه آن از طریق عزیزآباد اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا